English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1443 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
funnily U چنانکه خنده اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
as much as possible U تا بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
as far as possible U تا انجا که بتوان
micron U 01 بتوان 6- متر
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
corrival U هم اورد
rivaling U هم اورد
rivals U هم اورد
rival U هم اورد
souvenirs U ره اورد
supplement U پس اورد هم اورد
rivalled U هم اورد
rivalling U هم اورد
supplements U پس اورد هم اورد
supplementing U پس اورد هم اورد
rivaled U هم اورد
supplemented U پس اورد هم اورد
gift U ره اورد
gifts U ره اورد
moraine U یخ اورد
antagonist U هم اورد
souvenir U ره اورد
competitor U هم اورد
flotsam U اب اورد
competitors U هم اورد
antagonists U هم اورد
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
presented U ره اورد اهداء
grievous U اندوه اورد
result U دست اورد
adversaries U مبارز هم اورد
consequence U دست اورد
consequences U دست اورد
jetsam U کالای اب اورد
presenting U ره اورد اهداء
resulted U دست اورد
present U ره اورد اهداء
sizes U بر اورد کردن
presents U ره اورد اهداء
size U بر اورد کردن
resulting U دست اورد
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
annual accumulation of sediment U سال اورد ته نشست
he called his kindred together U خوبشاوندان خودرافراهم اورد
he brought more money U باز پول اورد
snowdrifts U برف باد اورد
snowdrift U برف باد اورد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
epispastic U مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he brought more money U قدری دیگر پول اورد
nauseant U دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
he lined up his men U مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
can one p a soul out of hell? U ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
milch cow U کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
scissors U سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
office of the future U ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring U حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
how U چنانکه
so that U چنانکه
in the event that U چنانکه
as U چنانکه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
an ovoviviparous animal U جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
pusher tractor U تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
bar mitzvahs U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvah U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
probabiliorism U عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
kame U تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
admissibleness U چنانکه روا
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
permissively U چنانکه مخیرسازد
insolubly U چنانکه اب نشود
so to speak U چنانکه گویی
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
dilatorily U چنانکه پرشود
proper U چنانکه شایدوباید
as it deserves U چنانکه باید
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
as is well known U چنانکه مشهور
coordinately U چنانکه یکجورباشد
pinchingly U چنانکه فشاراورد
prettily U چنانکه زیبانماید
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
meetly U چنانکه باید و شاید
prettily U بخوبی چنانکه باید
convincingly U چنانکه متقاعد کند
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
invisibly U چنانکه دیده نشود
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
meetly U چنانکه در خور باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
according to his version U چنانکه او شرح میداد
interminably U چنانکه تمام نشود
effusively U چنانکه گویی بریزد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
medially U چنانکه درمیان باشد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
according as چنانکه بدان سان که
permissively U چنانکه اجازه بدهد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
hard contact printing U چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com